آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

پنجمین ماهگرد تولد فرمانروا

و تو پنج ماه پیش، در چنین لحظه ای، در یک عصر پائیزی متولد شدی و دنیایم را غرق شکوفه های عشق و مهربانی کردی. آن روز نه یک روز پائیزی که زیباترین و بهاری ترین روز سال بود. انگار بیش از آنکه آن روز، روز تولد تو باشد، این من بودم که تولدی دوباره یافتم و هر روز در کنار تو از قدرت و بزرگی خدا چیزها می آموزم و می بالم... کودک بی همتای من نمی دانی وقتی در کنار تو هستم چقدر احساس کوچک بودن می کنم، وقتی با چشم های معصوم و مهربانت، عاشقانه به چشم هایم خیره می شوی. انگار تمام عشق و احساسات مادرانه من در برابر نگاه پرمهر تو، هیچ است و اندک... عاشقانه دوستت دارم به خاطر تمام لحظه هایی که لبریز عشقم می کنی، به خاطر تمام ثانیه هایی که با معصومیت د...
16 ارديبهشت 1391

149 امین روز تولد- بازگشت حس مطالعه

1391/02/14 2-3 روزیه بدجوری حس مطالعه کتابامو از دست دادم، آخه مامان و بابا هرکدومو اقلا 20-30 دفعه برام خوندن، منم که همون دفعه اول همه رو حفظ شدم و باقی مطالعاتم  به خاطر حفظ یارانه پوشکم بود که مبادا صرف خرید کتاب جدید بشه و بی پوشک بمونم، به هرحال آبروی آدم از سواد مهمتره . ولی مامانی حسابی غصه ش شده بود که نکنه انیشتین کوچولوش حس مطالعه شو به کل از دست بده و در آینده از مدرسه فراری بشه و از این حرفا... این بود که دست به دامان کتاب بزرگام شد، همونایی که یه زمان هم قد خودم بودن و الان کوتاهتر از من و به خاطر بلندیشون کمتر دست خورده بودن منم دوباره رفتم تو فاز مطالعه... هر صفحه رو ...
14 ارديبهشت 1391

148 امین روز تولد

1391/02/13 از بس برای رسیدگی به امور مملکتی، در باغات کشور (پارک نزدیک خونمون) چرخیدم، پروانه به دست خوابم برد، ولی تا زمان بیداری محکم تو دستم گرفتمش مبادا پرواز کنه و برنگرده... هوا حسابی سرده، ملکه بانو منو حسابی پوشونده مبادا خدای نکرده سرما بخورم و امور مملکتی معطل بمونه... خوب حالا کمی هم باید مطالعه کنم و با مشاورین اعظم به شور بنشینم تا راه چاره ای برای مشکلات جامعه پیدا کنم... آخ جون راه حل رو یافتم... حالا باید نتایج رو سریع روی کاغذ بیارم تا در اسرع وقت اجرا بشن... ...
13 ارديبهشت 1391

147 امین روز تولد- روز معلم و استاد

1391/02/12 امروز یه روز خاص از ساله، تنها روزی از سال که همزمان متعلق به باباجون جعفر و مامان جون جمیله و بابایی جون و مامان جون خودمه!! تازه خیلی های دیگه هم تو این روز شریک اند، از جمله عمه جون و عمو جون و مامان اسراجون و سما جون، مامان و بابای محیا جون و ... که به همگیشون مبارک... به همین خاطر من و مامانی تصمیم گرفتیم واسه بابایی یه جشن کوچولو بگیریم و عصر که برگشت خونه حسابی سورپرایزش کنیم. این بود که نزدیکای ظهر به قصد خرید کادو رفتیم بیرون و بالاخره کادوی مورد نظرو خریدیم. تازه چون بابایی گفته در غیاب اون من مرد خونه م، خودم دست تو جیب کردم و پول کادو رو دادم * مامان دوربینو برداشته بود ولی ایندفه رو اس...
12 ارديبهشت 1391

سلاممممممممممم، ما برگشتیم

سلام به روی ماه و دل های مهربون همه اهالی زمین و ماه و آسمون فرشته هایی که توی این غیبت طولانی فراموشمون نکردین و مرتب جویای احوالمون بودین. غیبتمون دلایل زیادی داشت ولی مامانی قول داده نهایت سعیشو بکنه تا خاطرات روزهای گذشته رو بنویسه. راستی ما هم شما رو فراموش نکردیم، هروقت فرصتی بود بهتون سر زدیم فقط نتونستیم براتون چیزی بنویسیم، دوستتون داریم ...
11 ارديبهشت 1391

144 امین روز تولد- اولین شیرینی خوران فرمانروا و کرم خوردگی دندان

1391/02/09 بیشتر از سه هفته ست که یه لکه سفید رو لثه پائین من ظاهر شده و همه رو به یقین رسونده که این اولین مروارید فرمانرواست که جوونه زده...   این بود که من و داداش نشستیم و فکر کردیم نمیشه که یه فرمانروا دندون دربیاره و لب به غذا نزنه...   خیلی زود یه فکر بکر به سرمون زد و قرار گذاشتیم عصر که میریم پارک، با کمی شرین زبونی پادشاهو متقاعد کنم که شیرینی بخره، هوراااااااا، دست دست ...دست دست...   و این شد که امروز به تلافی همه کیک و شیرینی هایی که بابا و مامان به اسم من خریدن و خودشون تنهایی خوردن، به اسم اونا شیرینی خریدم و خوردم... *شرح تصویری در ادامه مطلب* تا پادشاه و ملکه شیرینی رو گذا...
9 ارديبهشت 1391

144 امین روز تولد- پارک دهخدا

١٣٩١/٠٢/٠٩ چند وقته که مامانی همه ش به بابایی می گفت دلش مسافرت می خواد و دچار یکنواختی شده و ازین حرفا، ما هم که به خاطر مشغله پادشاه اعظم، امکان خروج از شهر برامون فراهم نیست، قرار شد عصر که بابایی برگشت، سه تائی بریم یکی از پارک های شهر، اونم کدوم پارک، پارک نزدیک شیرینی فروشی پاپیون... فرمانروا تشریف فرما می شوند...   *بقیه عکس ها در ادامه مطلب*   این ماجرا ادامه دارد... ...
9 ارديبهشت 1391
1